به نام خدایی که مستور نیست

                                   حدایی که هرگز زما دور نیست

پشت سر هر معشوق، خدا ايستاده است.

 

 پشت سر هر آنچه  که دوستش مي داري.


و تو براي اينکه معشوقت را از دست ندهي،

 بهتر است بالاتر را نگاه نکني. زيرا ممکن است

  چشمت به خدا بيفتد و او آنقدر بزرگ است

  که هر چيز پيش او کوچک جلوه مي کند

 پشت سر هر معشوق، خدا ايستاده است.

 اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولي،

 اگر عشقت گذراست و تفنن و تفريح،

 خدا چندان کاري به کارت ندارد.

 اجازه مي دهدکه عاشقي کني، تماشايت مي کند

 و مي گذاردکه شادمان باشي.اما هرچه که در عشق ثابت

 قدم تر شوي، خدا با تو سختگيرتر مي شود.

 هر قدر که در عاشقي عميق تر شوي و پاکبازتر و هر

 اندازه که عشقت ناب تر شود و زيباتر، بيشتر بايد از خدا

 بترسي. زيرا خدا از عشق هاي پاک وعميق و ناب

  و زيبا نمي گذرد، مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند.

 پشت سر هر معشوقي، خدا ايستاده است

 و هر گامي که تو در عشق برمي داري،

 خدا هم گامي در غيرت برمي دارد.

 تو عاشق تر مي شوي و خدا غيورتر.

 و آنگاه که گمان مي کني معشوق

 چه دست يافتني است و وصل چه ممکن و

 عشق چه آسان، خدا وارد کار مي شود و خيالت

 را درهم مي ريزد و معشوقت را درهم مي کوبد؛

 معشوقت، هر کس که باشد و هر جا که باشد

  و هر قدر که باشد. خدا هرگز نمي گذارد ميان تو و او،

 چيزي فاصله بيندازد.

معشوقت مي شکند و تو نااميد مي شوي

 و نمي داني که نااميدي زيباترين نتيجه عشق است.

 نااميدي از اينجا و آنجا، نااميدي از اين کس و آن کس.

 نااميدي از اين چيز و آن چيز. تو نااميد مي شوي

 و گمان مي کني که عشق بيهوده ترين کارهاست.

  برآني که شکست خورده اي و خيال مي کني که

 آن همه شور و آن همه ذوق و آن همه عشق

 را تلف کرده اي.

 اما خوب که نگاه کني مي بيني حتي قطره اي از عشقت،

 حتي قطره اي هم هدر نرفته است. خدا همه را جمع کرده

 و همه را براي خويش برداشته و به حساب خود

 گذاشته است.


خدا به تو مي گويد: مگر نمي دانستي که

 پشت سر هر معشوق خدا ايستاده است؟

 

 تو براي من بود که اين همه راه آمده اي و براي

 

من بود که اين همه رنج برده اي و براي من بود

 

که اين همه عشق ورزيده اي. پس به پاس اين،

 

 قلبت را و روحت را و دنيايت را وسعت مي بخشم

 

 و از بي نيازي نصيبي به تو مي دهم. و اين ثروتي

 

 است که هيچ کس ندارد تا به تو ارزاني اش کند.


* فردا اما تو باز عاشق مي شوي تا عميق تر شوي و

 

 وسيع تر و بزرگ تر و نااميدتر.

 

 

تا بي نيازتر شوي و به او نزديکتر.